مادربزرگ اصغر میگوید: اگر برادر اصغر پول داشت، ۲ میلیارد تومان پول میداد به کرباسچی و در لیست امید شورای شهر اسم نویسی میکرد، مگر او از این گربهبازها کمتر است!
به گزارش سیمرغ ما، موضوع انشا: علم بهتر است یا ثروت؟
ما با اصغر درباره این موضوع خیلی فکر کردیم، ما به اصغر گفتیم که ثروت بهتر است و اصغر گفت که نه علم و سواد خیلی بهتر است، آدم اگر سواد داشته باشد سرش همیشه بالاست.
چون ما اختلاف نظر زیادی با اصغر داشتیم، پیش مادربزرگ اصغر رفتیم و از او کمک خواستیم، مادربزرگ اصغر بعد از شنیدن نظرات هر دوی ما ابتدا یک پسگردنی محکم به اصغر زد و گفت: اگر اصغر عقل داشته باشد عاقبتش مثل برادرش نمیشود که با فوق لیسانس مهندسی عمران و شاگرد اولی دانشگاه برود پیش رجب بقال و شاگردی کند.
مادربزرگ اصغر میگوید: اگر برادر اصغر پول داشت، ۲ میلیارد تومان پول میداد به کرباسچی و در لیست امید شورای شهر اسم نویسی میکرد، مگر او از این گربهبازها کمتر است!
امید، پسر همسایه اصغر اینهاست که معتاد است و مادربزرگ اصغر و کل محله چشم دیدن او را ندارند، مادرش هم روزی سه بار سر نماز او را نفرین میکند، ولی به او اثر نمیکند، زیرا او پارتیش خیلی کلفتتر از این ناله نفرینهاست.
مادربزرگ اصغر به ما گفت: امید انقدر خودش را به این رئیسجمهور چسباند و خودشیرینبازی درآورد که رئیس جمهور اسم دولتش را امید گذاشته، ببین امید چقدر مهم شده که کرباسچی از مردم پول میگیرد و اسم آنها را در لیستش قرار میدهد.
او به ما گفت: حالا باز هم شما به دنبال این هستید که بفهمید علم خوب است یا ثروت، اگر عقلتان کار کند و مثل امید تدبیر داشته باشد، میروید دنبال یک کار نان و آبدار.
مادربزرگ اصغر به ما گفت: خدا را صد هزار بار شکر که قاچاق دیگر به عنوان یک شغل بد مطرح نیست و هر کسی که میخواهد بیکار نماند به اشکال مختلف قاچاق میکند، مثل دختر وزیر یا بقیه بچههای وزیران و مدیران که قاچاق میکنند و نامش را بیزینس گذاشتند.
مادربزرگ اصغر میگفت: تازه شوهر مهناز افشار هم با حمایت همین امید در به در شده، شیر خشک را قاچاقی وارد میکرد و شیر خشکش هم مشکل داشت رفت زندان و همین امید او را از زندان آزاد کرد.
او به ما گفت: کرباسچی که خودش خدای اختلاس است آمده پیش امید و از او چیز میآموزد و اقتصاد نوین و کاسبی جدید را هم از امید یاد گرفته است.
مادربزرگ اصغر گفت: انقدر مثل برادر اصغر ساده نباشید و به دنبال پول و کار و کاسبی بروید، حداقلش یک کم در مدرسه اختلاسآموزی کنید تا یک هنری داشته باشید و نان خودتان را دربیاورید.
او به ما تذکر داد که: اینها همه میشود خشکه حساب کردن و یک جور کاسبی است و از قدیم گفتهاند کاسب شریک خداست.
ما هم با نظر مادربزرگ اصغر موافقیم، آدم باید از کودکی به فکر آیندهاش باشد، ما همیشه میدانستیم بالاخره علم از ثروت شکست میخورد، همانطور که ناپلئون شکست خورد.
ما از این انشا نتیجهگیری خاصی نداریم، فقط لطفاً به اصغر بگویید که به فکر آینده خود باشد.
این بود انشای ما